چرا تهران آمال مهاجران است؟
هاجرت پدیده بدی نیست و سبب توسعه و تحرک اجتماعی در منطقه می شود، اما در ایران مهاجرت مدیریت شده وجود ندارد و برای همین مشکلات فراوانی را به وجود آورده است. در میزگرد مهاجرت اعلام شد: مهاجرت پدیده بدی نیست و سبب توسعه و تحرک اجتماعی در منطقه می شود، اما در ایران مهاجرت مدیریت شده وجود ندارد و برای همین مشکلات فراوانی را به وجود آورده است.
امید کریمی- زهرا تالانی: مهاجرت از روستا به شهرهای بزرگ پدیده ای است که همواره کشورهای درحال توسعه با آن مواجه اند اما برخی کشورها با سیاستهایی این پدیده را مهار می کنند و به نفع کلیت جامعه استفاده می کنند. کارشناسان معتقدند در کشورهایی که مهاجرت مدیریت شده نیست، به شدت آسیبزا است و حاشیه نشینیهایی را به وجود می آورد؛ بیکاری، شیوع جرایم مختلف، اعتیاد و ...
در ایران هم این مهاجرتها از دهه 50 که شدت گرفت، تاکنون بدون برنامه بوده و باعث بزرگ شدن شهر تهران، خالی شدن روستاها و رشد آسیب های اجتماعی شده است. گزارش های مرکز آمار هم نشان می دهد که از سال 1385 تا 1390 تعداد مهاجرتها به تهران بیش از گذشته بوده است.
در همین زمینه میزگردی را با حضور محمد میرزایی، رئیس انجمن جمعیت شناسی و استاد دانشگاه، پرویز اجلالی جامعه شناس و استاد دانشگاه و حسین ایمانی جاجرمی، دانشیار گروه مطالعات توسعه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار کردیم.
مشروح این میزگرد را می خوانید:
آخرین آمار نشان می دهد که از سال 1385 تا 1390 حدود یک میلیون نفر به تهران مهاجرت کردند. چرا اینقدر آمار مهاجرت به تهران بالاست تا حدی که گفته می شود تهران در حال انفجار است؟
میرزایی: این آمار برای 5 سال است بنابراین سالی 200 هزار نفر مهاجر وارد استان تهران می شود که مربوط به کل شهر تهران یعنی اسلامشهر، رباط کریم، شهریار می شود. الان شبکه های مهاجرتی در استانها تشکیل شده. یکی از دانشجویان دکتری بر روی این موضوع کار کرده بود که مهاجران مثلا از یک شهر تصمیم می گیرند به تهران مهاجرت کنند و این مهاجرتهای شبکه ای از آذربایجان شرقی به اطراف تهران زیاد شده است. اما وقتی گروهی از یک شهری مهاجرت می کنند یعنی شرایط مبدا سکونت برای زندگی مناسب نیست که تمایل به مهاجرت دارند . از طرفی شهری هم که به آن هجرت می کنند هم از نظر مسائل اقتصادی ، صنعتی، فرهنگی و اجتماعی بسیار مهم است چون آنها مثلا در مناطق 22 گانه تهران که قدرت جذب آنها را ندارد نمی روند و به حاشیه کشیده می شوند.
اجلالی: نخست این که آمار مهاجرت در ایران زیاد دقیق نیست. دوم این که میان مهاجرت به شهرهای بزرگ و رکود اقتصادی رابطه مستقیمی وجود دارد. علت اصلی مهاجرت برخلاف آن چه در افواه رایج است، کمبود امکانات و خدمات در روستاها یا شهرهای کوچک نیست، بلکه کمبود فعالیت اقتصادی است. و به هرحال از نظر اقتصادی هیچگاه نمی توان امکانات شهرهای بزرگ را به روستاها و شهرهای کوچک برد. در شهرهای بزرگ از نظر اقتصادی پدیده ای وجود دارد به نام صرفه مقیاس. معنی صرفه مقیاس این است که در شهرهای بزرگ چون منابع اقتصادی (مثل سرمایه مالی، نیروی کار، مهارت، خدمات) درجوار هم قرار دارند، فعالیت های اقتصادی به صرفه می شود و بازدهی کار وسرمایه بیشتر است. بنابراین وقتی رکود اقتصادی به وجود می آید و کارخانه ها و مزارع و شرکت ها تعطیل می شوند، مردم بیکار شده و به مراکز بزرگ شهری روی می آورند، زیرا همواره در شهرهای بزرگ در هر شرایطی کار و درآمد بیشتر از شهرهای کوچک و روستاهاست. بنابراین با توجه به این که ما درشرایط رکود تورمی شدید بودیم، افزایش مهاجرت فصلی یا حتی دائمی به مراکز شهری بزرگ طبیعی است. اما ما به طور تاریخی از مرحله گذر جمعیتی عبور کرده ایم و اگر اقتصاد راه بیفتد و سرمایه گذاری های جدید با مکان یابی درست انجام شود، از مهاجرت به تهران بسیار کاسته خواهد شد.
مهاجرت برای شهری مانند تهران که درحال انفجار است خوب است؟ نباید اجازه مهاجرت به تهران را داد؟
ایمانی جاجرمی: مهاجرت جنبه مثبت و منفی دارد. دکتر اجلالی از نگاه عقلانیت فردی مهاجران، نگاه کردند که درست است چون فرصت اقتصادی و اجتماعی که در مهاجرت به کلان شهرها و پیرامون آنها نصیب شان می شود در مقایسه با روستاها یا شهرهای کوچکی که پیشتر در آن زندگی و کار می کردند، بیشتر است و درآمدی که در شهر می توانند بدست آورند را در روستا ندارند. از نظر امکانات آموزشی و بهداشتی هم به همین صورت. اما اگر از سطحی کلان به موضوع نگاه کنید ابعاد منفی آن مشخص می شود. برای مثال ما شاهد یک عدم تقارن جمعیتی در ایران به نام ماکروسفالی شهری هستیم، مثل کسانی که کله بزرگ دارند و بدن کوچک. الان کشور دچار این پدیده شده و تهران به عنوان سری که بیش از اندازه بزرگ شده فاصله جمعیتی اش با شهر دوم که مشهد است چندبرابر است درحالی که کارشناسان تفاوت دوبرابری را مرسوم می دانند اما وقتی تهران 5 برابر شهر دوم باشد نشان دهند مشکلات بنیادین است. البته این مشکل از دهه 50 در ایران که اولین مطالعات مربوط به مهاجرت و حاشیه نشینی را موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام داد وجود دارد اما انتظار می رفت بعد از انقلاب و تغییر رویه های اداری ما کمتر شاهد این پدیده باشیم. چون مهاجرتی که از دهه 40 شروع و در دهه 50 به اوج خود رسید را متخصصان «توسعه و شهرنشینی وابسته» می گویند. قرار بود بعد از انقلاب به دنبال قطع وابستگی به خارج و شکوفایی اقتصاد داخلی، توجه به جامعه روستایی بیشتر شود و فاصله ها میان مناطق کشور از میان برود، اما الان آمار مهاجرت نشان می دهد که شهرنشینی وابسته ادامه دارد و حتی بر شدت آن اضافه شده است و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی بر همان مدارهایی می چرخند که دهه 40 پایه گذاری شده است و مبتنی بر الگوی شهرنشینی وابسته به صنعت با اتکا به درامدهای نفتی است. البته آن چه در این میان برجسته شده سهم بازار مستغلات شهری است که به تعبیر دیوید هاروی، مدار دوم سرمایه داری را تشکیل می دهد. از میان رفتن نظم ارگانیک شهرها و نابودی باغ ها و فضای سبز بخشی از رونق گرفتن این شیوه کسب درآمد سرمایه دارانه بوده که سیاست های تامین مالی شهرداری ها وسعت آن را خارج از حد تصور کرده است. بنابراین آثار منفی مانند عدم تعادل های منطقه ای که در دهه 50 افرادی مانند فیروز توفیق شناسایی کردند همچنان وجود دارد.
دکتر ایمانی جاجرمی
به نظر شما چرا همچنان مشکلات وجود دارد؟
ایمانی جاجرمی: اولین مشکل به نبود یک عقلانیت برنامه ریزی در سرزمین ما بازمی گردد. الان مرزها خالی می شود و استانهای حساس مانند سیستان و بلوچستان جمعیت خودش را از دست می دهد اما در مکانهایی که جایی برای سرمایه گذاری و ساخت و ساز بیشتر ندارند و درحال انفجار هستند مانند تهران بازهم شاهد تراکم سرمایه و سودجویی هستیم که پیامد آن جذب بیشتر جمعیت و در نتیجه تراکم و ازدحام بیش از پیش خواهیم بود. در تهران نمی توانید دنبال آرامش باشید، این شهر کارگاه بزرگی برای بازار ساخت و ساز شده که به نوعی همه از خرد و کلان در آن شریک شده اند. حتی شهرکهای مسکونی هم آسایش ندارند و دامنیه ساخت و ساز و سودجویی ارضی به آن ها کشیده شده است. مثال بازر آن تبدیل فضای سبز پیش بینی شده در طرح اولیه شهرک اکباتان به فضای تجاری مگامال است. این نشان می دهد که ساختارهای کلان و دیدگاه هایی مورد نیاز برای سیاست گذاری و برنامه ریزی ملی در سطح سرزمین در این سالها فراموش شده اند. به خصوص در دولت قبل که چنین عقلانیتی مسخره می شد. یعنی پوپولیسم که حاکم شد برنامه ریزی مبتنی بر عقلانیت و مطالعات از بین رفت. تنها جایی که امید می رفت بحث آمایش سرزمین و برنامه ریزی منطقه ای را دنبال کند یعنی سازمان مدیریت و برنامه ریزی هم منحل شد؛ به نظر من الان باید تصورمان را از تهران تغییر دهیم. دیگر شهری به نام تهران نداریم! آن چه در این سال ها شکل گرفت یک «انبوهه شهری» است. در گذشته شمیرانات، شهر ری و تهران سه هویت مستقل داشتند اما الان اصلا قابل تفکیک نیست و مرزهای این انبوهه شهری تا دماوند و قزوین هم رفته است و محور شرقی و غربی تهران رشد زیادی کرده است. در این میان سیاستهای مدیریت شهری متناسب با این وضعیت جدید نداشته ایم و شاهد هستیم که به جای داشتن یک مدیریت شهری کلان شهری یا منطقه شهری، هریک از شهرداری ها و دهیاری های موجود در استان تهران، ساز خود را می زنند و آشفتگی کامل بر این مجموعه حاکم است، فرصتی بی نظیر برای رانت جویان و فرصت طلبان!
آقای دکتر میرزایی به نظر شما اینکه همه به سمت تهران مهاجرت می کنند به خاطر زیاد بودن جمعیت و کمبود امکانات در نقاط دیگر است که جمعیت را جذب خودش کرده و الان سر بزرگ و بدن کوچک دارد؟
میرزایی: موضوع تمرکز نقشها در تهران است. وقتی همه امکانات در تهران باشد جمعیت هم به این سمت کشانده می شود البته کشورهای درحال توسعه عموما با این پدیده مواجه هستند. آقای دکتر جاجرمی درمورد تفاوت جمعیت شهرها توضیح دادند منظورشان این بود که تفاوت دو شهر بزرگ از هم نباید خیلی باشد الان کشور آلمان یکی ازمناسب ترین توزیع های جمعیتی را در شهرهای خودش دارد. متاسفانه تفاوت جمعیت خیلی فاصله داریم و تمام امکانات صنعتی ، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در تهران متمرکز کرده ایم.
دکتر میرزایی
موضوع انتقال پایتخت هم برای همین عدم تمرکزگرایی در تهران بود.
میرزایی: بله کشورهای استرالیا، برزیل، پاکستان هم این کار را کردند اما باید برنامه ریزی شود چون هزینه بر است مثلا وقتی پرند یا سمنان را برای این موضوع در نظر گرفتند، زمین گران شد و هیچ کاری هم انجانم شد. بنابراین حذف تمرکز در تهران بیشتر کمک می کند الان حتی برای مساجد با کیفیت و خوب هم مردم به تهران می آیند. به هرحال باید توجه داشت که مهاجرت بالاخره یک راه حل و پاسخ به نیاز است و فرد به خصوص در مهاجرت روستا به شهر ناگزیر است به خاطر بیکاری و مشکلاتی که دارد تن به مهاجرت بدهد. در مهاجرت بین اللملی جاذبه کشور هم مهم است اما در مهاجرت داخلی فرد مهاجر ناگزیر به ترک خانه و کاشانه اش است. در مهاجرت شبکه ای بالاخره فرد قوم و خویشی دارد اما عده زیادی هم هستند بدون شناخت وارد شهری مانند تهران بزرگ می شوند، بنابراین کسی که مهاجرت می کند مستاصل و ناچار است. در تایید صحبتهای آقای دکتر اجلالی، کارنامه مهاجرت خیلی درخشان است و تمام تحرک های اجتماعی و اقتصادی که در طول تاریخ به وجود آمده با این مهاجرتها بوده است . اما مهاجرتهای بی رویه که ناشی از عدم قدرت جذب شهرها در سالهای اخیر بوده مشکلاتی را هم به وجود آورده است. اخیرا در مشهد و تبریز هم این مشکل مهاجرت به وجود آمده است چون مسئله جذب اقتصادی و فرهنگی بسیار مهم است و بسیاری از مشکلات و آسیبهایی که عنوان می کنید به خاطر عدم جذب فرهنگی و تفاوت فرهنگهاست. البته کسی قصد توهین به مهاجران ندارد اما مطالعات نشان می دهد که میانگین جرم در میان مهاجران بیشتر است چون کنترل اجتماعی برای مهاجران کمتر از بومیان است و آنها نیاز اقتصادی دارند که ممکن است زمینه خطا را فراهم کند. بنابراین من باز تاکید می کنم تمرکزی که در تهران وجود دارد میل به مهاجرت را بیشتر کرده است.
بنابراین با توجه به آسیبهایی که که مهاجرت دارد چندان هم خوب نیست. به دلیل همین آسیب هاست که خیلی ها می گویند نباید اجازه ورد مهاجران به تهران را داد و موانعی برای ورود مهاجران گذاشت.
اجلالی: همان طور که پیش از این گفتم، مهاجرت به خودی خود مفید ولازم است. آنچه مشکل زاست مهاجرت مدیریت نشده است. خیال می کنید چند درصد از مردم تهران بازماندگان خانواده های تهرانی یک قرن پیش هستند؟ یکی از ویژگی های شهراز بدو تاریخ تاکنون مهاجر پذیری و گونه گونی جمعیتی بوده است. اگر سرنوشت مهاجران دهه های گذشته را مطالعه کنید، می بینید که بسیاری از آنان از نخبگان کشور هستند. چند درصد از وزرا، نمایندگان مجلس، تا استادان دانشگاه و صاحبان صنایع و بنگاه های تجاری مهم نسل اندر نسل ساکن تهران بوده اند؟ مهاجران فقیر شهرهای بزرگ ممکن است در نسل اول دچار مشکل شوند اما مطالعات نشان داده در نسل دوم به بعد جا می افتند و نفع می برند و نفع می رسانند. لطفاً از آن هایی که تقاضای کار غیرعملی وشکست خورده جلوگیری از مهاجرت مردم به تهران را دارند بپرسید خودشان اهل کجا هستند .منظور آن ها در واقع این است که حالا که ما آمدیم کافی است بقیه نیایند.
اما نمی شود جلوی مهاجران را نگرفت مدیریت نکرد.
اجلالی: برای این که مسئله روشن شود باید به برخی تصورات غلطی اشاره کنم که در دهه های 1960 و 1970 رایج بوده و امروزه متخصصان آن ها راکنار گذاشته اند. این قضایا به سرزنش قربانی یعنی مهاجران منجر می شد. مثلاً این تصور که گویا مهاجران به اقتصاد شهر کمک نمی کنند زیرا برخی از آن ها دربخش غیر رسمی فعالیت می کنند. این حرف کاملاً غلط است. درهمه کشورهای درحال توسعه بخش غیر رسمی نقش مهمی در اقتصاد کشور دارد. شما خیال می کنید اگر رشد اقتصادی وجود داشته باشد و مهاجران یا غیر مهاجران بتوانند دربخش رسمی شاغل شوند حاضرند دربخش غیر رسمی با امنیت شغلی پایین مشغول کار شوند؟ پس اشکال در رکود اقتصادی است نه در مهاجرت درشرایط رکود وبیکاری، مهاجران فقیر اگر به شهر نیایند از گرسنگی خواهند مرد. افزون بر این مطالعات نشان داده اند که بخش غیر رسمی چه شاغلان آن مهاجر باشند چه شهروندان قدیمی بسیار برای اقتصاد مفیدند. چرا راه دور برویم تا همین چند سال پیش و در تمام دو دهه 1360 و1370 اگر مسافرکش های شخصی (یعنی بخش غیررسمی حمل ونقل شهری) نبود، سرعت جابهجایی در تهران تا حد غیرقابل باوری سقوط می کرد. آیا اتوبوس وتاکسی ها می توانستند حمل ونقل شهری با سرعتی به وجود آورند که جوانان بتوانند هم درس بخوانند هم کار و یا دوکاره شوند و به دام فقر نیفتند؟ بعضی ها سر وصدا راه می اندازند و می گویند که مهاجران کوپن فروش می شدند. آیادر آن سالها کوپن فروشی خدمت لازمی نبود؟ در آن شرایط هم سهمیه بندی لازم بود وهم کوپن فروشی. حتا اگر فرض کنیم همه مهاجران فقیر بودند و دربخش غیر رسمی کار می کردند و کوپن فروش یا مسافرکش شخصی می شدند باز برای اقتصاد مفید بودند. در حالی که این روزها بسیاری از مهاجران از طبقه متوسط هستند که برای استفاده از امکانات فرهنگی تهران و کار مناسب با تحصیلاتشان به تهران می آیند. یک تصور غلط دیگر این بود که می گفتند مهاجران مجرم هستند و با آمدن آن ها جرم وجنایت زیاد می شود. این حرف هم با مطالعه رد شده است. آن چه ما می دانیم این است که در برخی محله های حاشیه ای مهاجر پذیر جرم بالاتر از محلات مرکزی است اما نمی توانیم بگوییم که این مهاجران هستند که مرتکب جرم می شوند. مجرمان حرفه ای سابقه ومهارت ارتکاب جرم را دارند و لازمه این کار اقامت طولانی مدت در شهر است. اتفاقاً مهاجران فقیر مردم بسیار محتاط و اهل مصالحه هستند، زیرا برای حل مشکلات معیشتی خود باید محتاط باشند وبا مردم کنار بیایند نه این که گستاخی کنند. گاه مجرمان حرفه ای برای فرار از قانون در این محله ها آشیانه می کنند. البته کنارگذاشتن تصورات غلط درباره مهاجران به معنای موافقت با بزرگ شدن بیش از ظرفیت تهران وسایر شهرهای بزرگ نیست .من با حرف دکتر ایمانی و دکتر میرزایی کاملاً موافقم که تمرکز بیش ازحد فعالیت ها در تهران و مهاجرت مدیریت نشده مضر به حال مملکت است اما با انداختن تقصیر این نا به هنجاری به گردن مهاجرت و مهاجران مخالفم. تا وقتی ما در درجه اول رشد اقتصادی نداشته باشیم و از رکود تورمی خارج نشویم متمرکز شدن روی مهاجرت اشتباه است .اگر رشد اقتصادی نباشد مردم بیکار وگرستنه خواهند بود چه در شهر بزرگ باشند چه درشهرکوچک یا ده. فقط شهر بزرگ امکان بیشتری برای زنده ماندن به آن ها می دهد. پس ما باید رشد اقتصادی به وجود آوریم ودر درجه دوم ما باید همان طور که دکتر ایمانی فرمودند سیاست توسعه منطقه ای و آمایش سرزمین داشته باشیم تا همه فعالیت ها در یک نقطه شهری جمع نشوند .اشکال کار اینجاست که ما در سیاستگذاری های خود هیچ جایی برای مهاجرت در نظر نگرفته ایم .
یعنی مهاجرت مدیریت شده می تواند سبب توسعه شود و حتی به سیاستهای دولت هم کمک کند؟
اجلالی: مهاجرت باید مدیریت شود. یعنی این که ما باید
مهاجرت راهمچون یک ابزار سیاستگذاری برای توسعه به کار بگیریم.تا به جای
این که بار خاطر شود یار شاطر باشد .مثلاً در منطقه ای می خواهیم محیط زیست
راحفاظت کنیم ونمی خواهیم فاضلاب صنعتی صنایع بزرگ به طبیعت آسیب برساند
اما در همان منطقه جوانان بسیاری داریم که برای اشتغال نیازمند فعالیت های
اقتصادی اند .خوب ما می توانیم در این استان آموزشگاه ها ودانشکده های
صنعتی راه بیاندازیم وفارغ التحصیلان آن را جذب استان مجاور کنیم که در حال
صنعتی شدن است ونیازمند نیروی متخصص .در این صورت ما مهاجرت را وارد سیاست
های توسعه کرده ایم ونتیجه این که مهاجرت بد نیست مهاجرت مدیریت نشده
همراه با رکود اقتصادی بد است و نکته آخر این که دکتر میرزایی به انتقال
پایتخت در برزیل و پاکستان اشاره کردند ونگفتند در هردو کشور این پروژه
شکست خورده است هنوز هم جمعیت کراچی بیشتر از اسلام آباد است .انتقال
پایتخت پروژه ای است پرخرج وبیفایده.
دکتر اجلالی
ایمانی جاجرمی: من چند نکته دراین باره دارم؛ افزایش
مهاجرت نشان دهنده شکست در برنامه های شهری و اقتصادی است چون آنها ناگزیر
به مهاجرت هستند و گاهی این تغییر مکان انتخاب بین مرگ و زندگی است. وقتی
یک روستا منابع آبی ندارد و تمرکز بخش عمده ای از سرمایه گذاریها در تهران
است، این مساله باعث جذب جمععیت می شود چون همانطور که عنوان شد دافعه مبدا
و جاذبه مقصد سبب مهاجرت می شود. جالب است که در این سالها با برنامه هایی
به مهاجرت دامن زدیم مثلا پردیس نزدیک تهران قرار بود یک شهرک دانشگاهی-
پژوهشی 70 هزار نفره باشد اما با طرح مسکن مهر، جمعیت پذیری آن الان به یک
میلیون و 700 هزار نفر رسانده شده است. یا منطقه 22 قرار بود برای
فعالیتهای ورزشی و فرهنگی تهران باشد اما الان ساخت و سازها زیادی در آن
انجام شده است و توان جذب جمعیت این منطقه زیاد شده است. طبقه متوسط شهرهای
کوچک که دستشان به دهانشان می رسد به همین مناطق مهاجرت می کنند . پس
نباید خیلی تعجب کنیم که جمعیت زیاد می شود چون شرایط را فراهم کردیم .در
دهه40 و 50 مهاجرت به این شکل نبود مهاجرت سخت بود و امکاناتی مانند مدرسه
در مناطق حاشیه نشین نبود اما الان با دست خودمان در جایی که نباید تمرکز
جمعیت باشد، امکانات فر اهم آورده ایم و شرایط کالبدی را ایجاد کرده ایم،
بدون این که به ظرفیت های اکولوژیک یا تعادل های منطقه ای فکر کنیم. سوال
این است آیا ظرفیت های عمومی هم به همین میزان زیاد شده است؟ یعنی توانسته
ایم بزرگراه ها را زیاد کنیم یا راه حلی برای آلودگی هوا داشته باشیم؟ از
طرفی تهران جمعیت فقیر را در خودش راه نمی دهد و بیرون می کند . اگر جریان
زندگی مستاجران را دنبال کنید متوجه می شوید مثلا ابتدا در غرب و مناطق
شمال غربی ساکن هستند بعد به مرور زمان به جنوب و حتی شهرهای اطراف کشانده
می شوند چون تهران گران می شود و پول آنها زیاد نمی شود. پس تهرانی ها
نگران نباشند و رشد قارچ گونه شهرهای اطراف مانند اسلامشهر و ملارد به خاطر
این جمعیتی که تهران از خود رانده یا جرات مهاجرت به آن را نداشته اند.
تهران جای سکونت پولدارانی است که می توانند هزینه های زندگی خود را در این
شهر گران بدهند. کسانی که نتوانند از عهده هزینه مسکن و زندگی در تهران
برآیند درغیراینصورت باید اطراف تهران ساکن شوند؛ شما شیب اقتصادی و
اجتماعی را می توانید در پراکنش جمعیت بینید .
به قول شما تهران فقرا را راه نمی دهد. اما آیا این اتفاق در تمام دنیا می افتد؟ آیا می توانیم به گونه ای عمل کنیم که با موانع غیر امکاناتی مثلا جمعیت اصفهان به تهران نزدیک شود؟
ایمانی جاجرمی: در نقاطی که برنامه ریزی برای مهاجرت وجود دارد اینگونه نیست. در کشور فرانسه هم مدتی مشکل ما را داشتند و در کتاب بهشت پاریس و بیایان فرانسه که در دهه 50 نوشته شده به این موضوع اشاره شده است. اما بعد به فکر آمایش سرزمین می افتند و تبدیل به هدف ملی می شود یعنی همه دولتمردان صرف نظر از گرایش های سیاسی خود آن را قبول می کنند که تابع این سیاست باشند. اگر بتوانیم به این مرحله برسیم که نیاز به برنامه ریزی منطقه ای برای کشور داریم و همه باید تابع آن باشد امکان آن وجود دارد که بتوانیم مهاجرت به تهران را کنترل کنیم. در برنامه چهارم موضوع آمایش سرزمین مطرح بود اما دولت آقای احمدی نژاد آن را کاملا تعطیل کرد. یعنی 8 سال خلاف برنامه حرکت کردیم و اتفاقا در همین سالها مهاجرت هم بیشتر شده است.
آمایش سرزمین سالهاست مطرح می شود اما همانطور که اشاره شد در این سالها کنار گذاشته شده است. آیا مهاجرت و مشکلات آن باید در کشور ما تبدیل به بحران شود تا به آن توجه شود؟ مثلا وقتی دریاچه ارومیه به مرز بحران رسید مسئولان توجه کردند، آیا این موضوع هم باید به اینجا برسد؟
میرزایی: مهم ایجاد قطب جذب است یعنی اگر امکانات باشد جمعیت هم کشانده می شود این قطب کشاورزی، صنعتی و اقتصادی می تواند باشد اما باید برنامه ریزی کرد چون تردیدی نیست با وجود امکانات جمعیت کشانده می شود. در کشور بنگلادش، آقای یونس توسعه صنایع دستی را برای جلوگیری مهاجرت از روستاها پیشنهاد کرد و اتفاقا بی تاثیر هم نبود. توانایی ایران در این زمینه خوب است و ما هم می توانیم روی این موضوع سرمایه گذاری کنیم.البته این یک نمونه است و می توان قطبهای جاذبه را ایجاد کرد. من در جایی گفته بودم که عامل انفجار جمعیت در سالهای 1335 تا 1365 سبب نابودی دریاچه ارومیه و زاینده رود شد که با حفرچاههای عمیق و سدهای غیرضرور سبب نابودی آنها شدند اما سوءمدیریت را اعلام کردند که این موضوع هم مهم است . چون در این سالها کشور در تمام مسائل به خاطر سو مدیریت ضربه خورده است. بنابراین در روستاها و شهرهای کوچک باید جاذبه های اقتصادی، صنعتی و اجتماعی ایجاد کرد.
اجلالی: این که ما صبر کنیم تا مسئله ای به بحران تبدیل شود بعد به راه حل بیندیشیم به این معناست که ما برنامه ریزی نداریم. پس مشکل ما برنامه ریزی درست است چه در بعد اقتصادی چه در بعد سرزمینی. به دو نکته دیگر هم بدنیست اشاره کنم اول مسئله حفظ محیط زیست. رشد سریع کلان شهرها ومجموعه های شهری آن هم بدون برنامه ریزی شهری درست مثل وضع تهران ضد محیط زیست است و دوم این که روستا ها ظرفیت چندانی برای جذب فعالیت ندارند .دریک روستای دور افتاده که نمی شود کارخانه بزرگ زد .هرچقدر هم در روستا ها کار کنیم حداکثر بیست درصد مهاجران را بتوانیم در روستا نگهداریم .خروج جمعیت مازاد روستایی در سه دهه گذشته از روستا کار درستی بوده است ما باید در سطح شهرها واستان به سرمایه گذاری و جذب نیروی کار بیندیشیم.
ایمانی جاجرمی: این بحران چند بعد دارد. یکی اقلیم است مثلا تهران شهر زلزله خیزی است الان تمرکز جمعیت و امکانات در تهران است و این خطر بالقوه تهران را تهدید می کند. به لحاظ تاریخی ایران کشور پراکنده ای بوده و پراکنش جمعیت در روستاها داشتیم یعنی این بلایای طبیعی خسارت می زد اما چون پراکنده بودند خیلی نبود اما الان تمام تخم مرغهای توسعه کشور تقریبا در سبد تهران است. ایران کشور کم آبی است الان کشاورزی طالقان نابود شده چون باید آب تهران را تامین کنیم و آب آلوده صنعتی را در شرق تهران به خورد مردم می دهیم چون مردم آب ندارند. آلودگی هوا را هم داریم. نکته بعدی سازمان اجتماعی است، دقت کنید 2 هزار سال طول کشیده تا شهری مانند قزوین یا کاشان ساخته شده یعنی پیشینه و فرهنگ دارد اما ما آدمهایی را در مسکن مهر وارد کردیم که به سبب نبود سازمان اجتماعی، محل زندگی شان کنترل اجتماعی ندارد و امکان بروز اختلافات و سوء استفاده ها فراهم است. جمعیت ها را در شهرهایی جای داده ایم که 80 درصد درآمد شهرداری هایشان از محل منابع ناپایدار تامین می شود. دولت ملی هم که وابستگی زیادی به درآمدهای رانتی نفت فروشی دارد. شاید به همین دلایل است که امکان برنامه ریزی های بلند مدت و آمایشی وجود ندارد. باید به فکر روزگاری بود که اگر یک روز درامد نباشد و خدماتی مانند آب آشامیدنی تامین نگردد، تجمعاتی می شود که دولت امکان مقابله با آن را ندارد. بنابراین موضوع ابعاد امنیتی هم دارد.
امکان این شبیه سازی در تهران هم وجود دارد؟
ایمانی جاجرمی: این به تفاوتهای طبقاتی و نژادی برمی گردد که ما خوشبختانه این تفاوتها را نداریم. ما اختلاف طبقاتی و قومیتی داریم مثلا یک قوم در جایی جمع شوند و اگر آن ها در جامعه بزرگتر ادغام اجتماعی نشوند امکان بروز این مشکلات وجود دارد. وقتی عده ای فقیر یک جا باشند و امکانات نباشد باید منتظر جریانهای پوپولیزم باشیم چون پوپولیست ها دقیقا روی جریانهای بی عدالتی و فقر مانور می دهند.
میرزایی: مهاجرت شبکه ای همین است. مثلا در اسلام شهر و و رباط کریم بیشتر آذربایجانیها هستند. یکی از اولین تعریفهای حاشیه نشین این است که جذب شهر نشده است اما در حاشیه بازهم نیاز به کار و زندگی دارد که فعالیهای غیرمجاز انجام می دهند. بنابراین توانایی جذب مهم است و الان تهران توانایی جذب مهاجر ندارد و مشکل آب هم که اشاره شد. الان در توکیو 35 میلیون نفر زندگی می کنند که 30 درصد جمعیت کشور ژاپن است اما جمعیت مدیریت می شود. اما در تهران برای مهاجرت هیچ مدیریت وجود ندارد.
ساختار شهری ژاپن هم مانند کشور ماست؟
اجلالی: ساختار مدیریتی متناسب با واقعیت دارند اما تقسیم بندی های ما عاقلانه نیست . الان نمی توان کرج و تهران را جدا کرد اما دو سیسم مدیریتی دارند. ما نیاز به مدیریت کلان شهری داریم. بعد هم ژاپنیها یک دست هستند و می توانند کنار هم زندگی کنند.
ایمانی جاجرمی: البته جنبه منفی این است که این قومیتها در مجلس مثلا شبکه های خودشان را داشته باشند و برای خودشان مزیت ایجاد کنند. الان در کشور عراق اینگونه است که باعث تنفر شده.باید به عدالت توجه شود تا یک قوم یا گروه تمام فرصتهای سیاسی را نگیرد و برای خودش فرصت ایجاد کند. این خطر در مورد شورای روستا و شهر وجود دارد.
منبع تدبیرخبر
۴- مهرا، نسرین؛ رویکرد جامعهشناختی-حقوقی به پدیده کودکآزاری، فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، سال نهم، شماره ۳۵.
پارسینه
جعفریان، رسول - وسط تابستان که درسهای
دانشگاه تعطیل بود، باز هوس کردم سری به درس فرهنگ و تمدن اسلامی که در
کلاسهای درسش بیشتر به تاریخ علم می پرداختم، بزنم. البته این بار کوتاه
است و نه طولانی. موضوع: علم نگریستن در شانه گوسفند.... و متن یک رساله
قدیمی در این باره.
اکنون می دانیم که معارف بشری همیشه و در هر دوره تمدنی، به صورت یک مجموعه و در قالب دانش های مکمل عمل کرده و یکدیگر را به لحاظ مبانی و انگیزه ها و انگیخته ها در جهت حل معضلات ذهنی و زندگی آدمی، همپوشانی می کنند.
این انسجام به معنای درستی همه آنها نیست، اما سرجمع این تصور را برای مخاطبان ایجاد می کند که همه آن دانش ها و معارف، یکدیگر را تکمیل کرده و مجموعه ای را پدید می آورند که ذهن و عمل انسانهای موجود در محدوده آن تمدن را تغذیه و تأمین می کند.
تا زمانی که این مجموعه منسجم و مورد تأیید است، همه چیز آرام است اما هر گاه میان این معارف ناهماهنگی ایجاد شود برخی از دانشمندان نوگرا را به شک خواهد انداخت و در صدد حل آن تردیدها برخواهند آمد. این گروه اگر بتوانند تردیدی در آن حوزه فکری خاص آن عالم یا کل مجموعه بیندازند، درست نقش گالیکه و کپرنیک را در خراب کردن فرهنگ قرون وسطی بازی خواهند کرد. اینها معمولا راه را برای بعدهای باز می کنند تا باز هم معارف قبلی را ویران تر کرده و طی یک دوره طولانی مجموعه معارف تمدنی تازه ای را بنیان گذارند.
در این مجموعه معارف به ظاهر منسجم، همه چیز با هم هماهنگ است. فیزیک آن با شیمی، هر دو با پزشکی و هر سه با تصورات عامیانه عمومی که معمولا برای همه چیز تحلیلی ارائه می دهد و آدمیان را قانع می کند تا مسیری را در زندگی طی کنند، مشکلات خود را حل کنند و بی دغدغه یا با دغدغه کمتر زندگی کنند.
یک جمع تمدنی با این مجموعه، ممکن است قرنها زندگیش را سپری کند، و متوجه شکافهای موجود در آن نشود. پیداست که همین امر که دلایل متعددی می تواند داشته باشد، عامل توقف تمدن او خواهد شد و از جایش تکان نخواهد خورد و توسعه نخواهد یافت.
هر بار که یک مجموعه تمدنی، سفت و سخت به این نقطه رسید که اجازه تردید به هیچ کسرا در خود نداد، باید بداند که درجا خواهد زد و همانجا خواهد ماند. این امر نه فقط شامل تمدن های قدیم بلکه در تمدن های جدید هم چنین خواهد بود.
تمام این مجموعه معارف، در خدمت «آدمی» است، آن گونه که احساس کند عقل و عملش در مسیر درستی قرار دارد. البته نفس این که تمدنی درست می شود و مجموعه از علوم ولو بسیار ضعیف در اطراف آن قرار دارد و چون هاله ای آن را در بر گرفته، کافی است که اطمینان کنیم بسیاری از مشکلات را حل کرده است. دست کم و همیشه راه حل های عمومی درست در یک مجموعه برای تأمین یک زندگی حداقلی وجود دارد. اما این مجموعه، هرچه دقیق تر، عمیق تر و هماهنگ تر و درست تر باشد، نیازهای بیشتری را از «آدمی» برآورده می کند.
این برآورده کردن معنایش این نیست که مجموعه مورد نظر کامل است. اصلا شاید کامل بودن بی معنا باشد، اما در آن سوی، سماجت و محافظه کاری بر مجموعه پیشین معرفتی، راه را برای ترقی خواهد بست. هرچند ساختار شکنی بی اندازه و بدقباره هم می تواند مشکلاتی را ایجاد کند.
اما در هر حال، اگر بپذیریم که بشر در حال پیشرفت بوده و هست، باید نگاهمان به آینده و هدفمان پر کردن شکافها، بر طرف کردن عیبهای فکری و ذهنی به هدف تحول درست باشد. محافظه کاری، البته همه چیز را آسان تر می کند و نمی گذارد بدن مردم بلرزد، اما بسا راه پیشرفت را ببندد.
در مجموعه تمدنی، علوم مختلفی هستند که هرکدام کارکرد مخصوصی دارند. برخی واقعی تر و برخی وهمی ترند. اما همیشه علوم وهمی هم راهی برای نفوذ به درون مجموعه دارد. این حس آدمی است که به هر حال بخشی از زندگی او با چنین مفاهیمی نزدیک و هماهنگ و دلبسته است. آدمی هم اهل عمل است هم اهل عقل هم اهل وهم و احساس. این همه اقتضای آن دارد که بتواند در آن مجموعه معرفتی خود، معارف مورد نیاز خود را هر بار با ابزاری فراهم کند.
برخی از این علوم، از ملتهای دیگر می آید. برخی میان همه ملت ها هست و معلوم نیست از کجا در آمده است. برخی از آنها در درون آن مجموعه معرفتی بیشتر رویش تاکید می شود و برخی کمتر. گاهی از میان آنچه از اقوام دیگر می رسد، معارفی هست که با باورهای دینی اینجا تعارض پیدا می کند. مثلا در دنیای اسلام، علم سحر حرام اعلام شده اما با این حال عده زیادی همیشه به آن مشغول خواهند بود، چون نیازهایی وجود دارد که راه حلی در مجموعه معارف جز تمسک به آن قبیل علوم یا شبه علم ندارد. حداقل برخی که کم هم نیستند این طور فکر می کنند و بنابرین طرفداران خاص خود را خواهد داشت.
یک نکته جالب هم این است که اقوام بعدی، گاه و بیگاه به برخی از علوم قبلی می خندند، در حالی که خود آن ملتهای قدیم با عشق به آن علم می پرداختند و چنان با جدیت از آنها بحث می کنند که نشان می دهد سر سوزنی تردید در آنها نداشته اند. بسیاری از علوم غریبه این حالت را دارند. برخی از این علوم در فرهنگ ها و مجموعه های قدیمی جای محکمی داشت، و گاه به رغم مخالفت دین، حتی مقدس بود، اما حالا و در مجموعه های جدید تقدسی ندارد.
برخی کسان هم هستند که در مجموعه جدید معرفتی ـ تمدنی بسر می برند اما از نظر فکری تعلق خاطر به مجموعه های پشین دارند و اگر شما نسبت به بخشی از آن مجموعه ها اظهار تردید کنید، خوششان نخواهد آمد.
باید بدانیم که بسیاری از معارف پزشکی قدیم، راه حل و درمانها، و سخنان شگفتی که ابراز شده و الان که مطالعه می شود، خنده دار به نظر می آید، در آن روزگار، مورد قبول مردم بوده و با عشق به آنها می پرداختند. چون راهی جز اینها نداشت. جالب است که هنوز هم کسانی که در آن عالم قدیم زندگی می کنند، همین تصور را در باره برخی از آن معارف دارند در حالی که خودشان با کمترین مشکل، به درمانگاه های مدرن مراجعه می کنند و فقط در مواردی که خیلی خطری ندارد از آن گیاه ها و علف ها میل می نمایند.
همه این ها را عرض کردم که بگویم یکی از این علوم با اهمیت در اقوام قویم و از سری علوم پیشگویانه، علم شانه گوسفند است. نگاه کردن در شانه گوسفند و دیدن علائم مختلف رنگی و برجستگی و فرورفتگی در بخش های مختلف آن، نوعی پیش گویی را مطرح می کرد که می توانست در اساسی ترین بخش های زندگی آدمی موثر باشد. آدمیان به پیشگویی سخت علاقه مند بودند و چون بسیاری از مشکلات را نمی توانستند با روابط محدود علمی موجود حل کنند، دل به این می بستند که عالمی از این دست، دزد خانه آنها را معرفی کند، یا پیش بینی کند که این جنگ چه سرنوشتی خواهد داشت، یا سال آینده، سال پرنعمتی خواهد بود یا نه. و حتی این که گوسفند او که الان چندین کیلومتر از ده دور هستند، در حالی بسر می برند. امسال گوسفندان و زیاد خواهد شد یا کم. این ها مشکلاتی است که حالا برخی از آنها را با انگشت نگاری، یا موبایل یا دوربین مخفی و غیره می شود حل کرد، اما روزگاری که اینها نبود، آیا بشر چاره ای جز پناه بردن به آن ابزارها داشت، حتی اگر به نظرش نامطمئن می آمد؟ در حال حاضر اگر یک چوپانی موبایلی به همراه داشته باشد، می تواند بسیاری از پیشگویی ها را که قدیم با نگریستن در شانه گوسفند عنوان می کردند، جبران کند.
به هر حال علم نگریستن در شانه گوسفند برای پیش بینی از علومی است که در سایر اقوام هم بوده است.
منهاج سراج در باره چنگیز گوید:« چون چنگیزخان بهوش باز آمدى یک یک را بر وى میخواندندى، و بران جمله کار میکردى، و اعم و اغلب بلکه تمام آن بودى که راست آمدى، دیگر آنچه علم شانه گوسفند نیکو دانستى، پیوسته شانه بر آتش نهادى، و همى سوختى، و علامات شانه برین طریق در مییافتى بخلاف شانه شناسان بلاد عجم، که در شانه نظر کنند» (طبقات ناصری: 2/144). این عبارت هم علم شانه گوسفند را در میان مغولان نشان می دهد هم اهمیت آن را در تصمیم گیریها.
در حال مرور بر مجموعه خطی نچندان قدیمی بودم. رساله کوتاهی در باره علم شانه گوسفند دیدم. فکر کردم دوستان خودم را بی نصیب از این دانش نگذارم.
البته نباید محتوای این رساله را مورد تمسخر قرار داد، مهم این است که درک کنیم، مجموعه ای از آنچه به عنوان علم در اطراف ماست، عناصری از یک مجموعه فرهنگی هستند که بر اساس آنچه گذشت، برای اقناع ذهن ما درست شده اند و قرار است کمک ما در حل معضلات ما باشند، یا لااقل ما فکر کنیم آنها در حل مشکلاتمان به ما کمک می کنند. عرض کردم بسیاری از آنچه در علم پزشکی قدیم ما بوده، و شاید بیش از هشتادرصد آنها چنین است و همین حکم را دارد. رساله هایی که اگر الان چاپ شود و گاهی هم شده، هیچ کس به آنها باور نخواهد داشت جز آنان که هنوز تعلق خاطری به گذشته دارند اما خودشان هم حاضر به عمل کردن به آنها نیست.
علم شانه گوسفند در حل برخی از مهم ترین مشکلات زندگی قدیم ما در حوزه، جنگ و لشکر و سپاه، رمه و گوسفند و ستوران، آب و هوا و کشاورزی و فراخی و تنگ نعمت های خدادادی، دزدی و امر کاروانها و امنیت آنها و کار کدخدایی و غیره، حل می کرده است.
شما با نگاه کردن به این رساله درخواهید یافت که بر اساس نگریستن به شانه گوسفند و خطوط و لکه های سفید و سیاه و قرمزی که در آنها هست می توانید از وضع لشکر و سپاه، رمه و ستوران، آب و هو و بسیاری از مسائل دیگر را پیش بینی کنید. در جستجوی مختصری که کردم دیدم شیخ بهایی هم رساله ای در باره احکام نظر در کتف الشاة دارد که ای کاش بدست می آوردم ببینم حکم فقهی مسأله از نظر شیخ بهایی که خود تعلق خاطر جدی به علوم غریبه دارد، چگونه است.
متن رساله فی علم کتف الشاة
حکیمان گفته اند که شناختن شانه گوسفند با علم نجوم برابر است. همه کس اندازه آن علم ندارند. در شناختن آن بزرگان دعوی دارند و علمی نیکوست و معتمد.
خواستم در این جایگاه یاد کنم تا کسی را که رغبت باشد بداند و بشناسد.
هر که را باید که در شانه نگاه کند از بهر نیک و بد و کدخدایی و ایمنی راه و از حرکت لشکر و برف و باران و سرما و رمه گوسفند و ستوران و نیکی و بدی.
یکی از گوسفند پشمینه بباید کشت، در آن وقت که ماه در افزونی باشد، و شانه چپ بیرون باید کرد و در آن نگاه کرد، و نشان هر یک در شانه بر آن موجب که یاد کرده اند در آنجا نگاه کند.
و مصنف کتاب رحمه الله گوید که من چنان دانستم که شانه هر گوسفند که باشد به هر وقت که باشد شاید که مقصود یافت.
راه کاروان
اول راه کاروان آنجا باشد که فراخ است بر سر شانه. اگر لختی سیاه بود، دلیل است بر سلامتی کاروان، و اگر همانجا سفید بود، دلیل ناآمدن کاروان بود، و اگر سرخ بود دلیل است که در کاروان دزد افتاده و جنگ شده، و اگر در کنارهایش سیاهی بود، شاید دلیل باشد که کاروان زود برسد.
دشت و کوه
اگر بجای دشت و کوه سیاهی بیند، دلیل علف بسیار است، و اگر سفید بلند، دلیل بی علفی و خشکی دشت بود.
سپاه و لشکر
اگر بجای سپاه و لشکر، سیاهی بر کناره ها در آمده بود، جنبش لشکر است در آن شهر. و اگر سیاهی مقدار دو انگشت بیش نباشد، دلیل سلامتی و آرام است از لشکر. و اگر در همانجا سرخی باشد، دلیل خون ریختن در آن شهر و لشکر.
شهر و شهرستان
اگر در جای شهر و شهرستان، سرخی بود دلیل بر .... بود در آن شهر، و اگر سفیدی بیند، دلیل مرگ و تنگی است در آن شهر، و اگر سیاهی خردک باشد، دلیل قوت عمل است، و اگر میان سیاهی نقطه سرخ باشد، دلیل شورش آن شهر باشد، و اگر سیاهی بیند دلیل تنگی حال همه است.
دزدان
اگر بجای دزدان، سیاهی بیند دلیل قوت دزدان است، و اگر سرخی بیند، دلیل خون ریختن ایشان بود، و اگر سفیدی بیند ضعف ایشان است.
کدخدای
اگر در جای کدخدای سیاهی بیند دلیل سود است، و اگر سفیدی بیند دلیل زیان.
احوال خانه
در مغاک دسته شانه، اگر دست باشد دلیل آبادی و شادی خانه است، و اگر سوده و اندرونش عمیق بود، دلیل شورش خانه است، و اگر مغاک خانه سوراخی بود، بدان مقدار که سر جوالدوز در رود، دلیل است که از مردمان خانه یکی بیراه بود. اگر بر کناره شانه، آنجا که سطر باشد، نه از سوی کوه، سوراخی بود، دلیل بود که از اهل بیت آن کس که شانه او راست، کسی را از مرگ آفت رسد، یا رنجور شود سخت. و اگر در مال نگاه کند، آنجا در سود و زیان که کوه است نگاه کند و اگر در آنجا لختی سیاهی بیند، دلیل افزون شدن مال است. اما اگر سفیدی یا سیاهی بیند، دلیل نقصان مال است، و اگر بین سفیدی، لختی سیاهی جداگانه بود بیم است که از دزدان زیان رسد.
رمه گوسفند
از آن سوی کوه از نیمه زیر تنگ پهناترا، باید نگریست. اگر سیاهی بود دلیل است که رمه در گریختن است از لشکر یا از سباع یا از دزدان؛ و اگر سیاهی در هر دو جای باشد از پس دیگر، دلیل که رمه به جای خود آرمیده است و ایمن. همانجا لخت لخت سفیدی بیند پراکنده، دلیل آشوب باشد. و اگر سفیدی پهن شده باشد بر یکجا، دلیل دردمندی ستوران بود، و اگر از سر کوه تا کناره ها سیاهی بود، دلیل افزونی گوسفند و ستوران است، و اگر کناره های شانه نیک کبود بود، دلیل لاغری گوسفند و ستوران است.
برف و باران و تنگی
اگر از طرفی که پهن تر است بر نیمه بالای کنار شانه، دو انگشت سفیدی بود، آن سال باران بسیار آید. لکن طعام تنگ بود. اگر سیاهی خردک شد پهن باز شده، آن سال برف و باران بسیار بود .
و الله اعلم تمت الرسالة.
خبرآنلاین
نیاز انسان به آب باعث شد اکثر تمدنهای بشری در کنار رودخانهها شکل بگیرند؛ نیازی که به مرور زمان با زیادهخواهی انسان، با دخالت در طبیعت و تجاوز به حریم رودخانهها همراه شد.
درحالی که در روزهای نخست پیدایش تمدنهای بشری، انسان به خوبی و به طور فطری آموخته بود که برای استفاده بهینه از این منابع خدادادی، میباید رودخانهها را دوست داشته باشد، امروز این دوستداشتن به فراموشی سپرده شده و گاهی طبیعت نیز قهر خود را نشان میدهد و با سیل بستر خود را پاکسازی میکند تا پاسخی به دستاندازیها و بیتدبیریهای انسان داده باشد.
به گزارش خبرنگار شهری خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تهران به عنوان پایتخت ایران به دلیل همین زیادهخواهیها در فصول مختلف در دو حوزه رودخانه کن و جاجرود گرفتار طغیان و سیلاب میشود و هر بار با غافلگیری مسئولین خسارات بسیاری به جا میگذارد.
با برداشت بیرویه شن و ماسه از بستر رودخانه کن در سالهای گذشته توسط معادن شن و ماسه فعال در منطقه 18 تهران، خانه و شهرکسازی در حریم و بستر رودخانه، احداث سازههای تقاطعی و... به تعرض به رودخانه و برهم زدن رژیم متعادل و پایدار هر دو رودخانه کن و جاجرود اقدام شد.
هر ساله این رودخانهها به مثابه موجودی زنده در مقابل این تعارضها ، اقدام متقابل نموده و در روندی طبیعی برای رسیدن به تعادل مجدد بستر خود را پاکسازی میکنند؛ رویدادی که با دستاندازی بیشتر ما بیشتر تکرار میشود؛ به طوری که در سالگرد سیل گذشته رودخانه کن در محدوده پل کن بار دیگر شاهد سیلاب همین رود در جاده امامزاده داوود هستیم.
در قانون توزیع عادلانه آب (مواد مربوط به تعیین حریم و بستر رودخانه) درفصل اول که مالکیت عمومی و ملی آب است آمده است: براساس اصل ۴۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آبهای دریاها و آبهای جاری در رودها و انهار طبیعی و دره ها و هر مسیر طبیعی دیگر اعم از سطحی و زیرزمینی، سیلابها، فاضلابها، دریاچهها، مردابها، برکههای طبیعی، چشمهسارها و آبهای معدنی و منابع آبهای زیرزمینی از مشترکات بوده و در اختیار حکومت اسلامی است و طبق مصالح عامه از آنها بهرهبرداری میشود. مسئولیت حفظ و اجازه و نظارت بر بهرهبرداری از آنها به دولت محول میشود. همچنین هر رودخانهای برای خود بستر و حریمی مخصوص دارد که این حریم را هیچ کس نمیتواند به مالکیت شخصی خود دربیاورد و بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی هرگونه ساخت و ساز در حریم زیست محیطی رودخانهها ممنوع بوده و در صورت مشاهده براساس قوانین تخریب میشوند.
رودخانهها شریانهای اصلی حیات کلیه سازههای آبی محسوب میشوند و حفاظت، بهرهبرداری بهینه از آنها، همچنین حراست از بستر و حریم آنها از مهم ترین مسئولیتهای وزارت نیروست؛ اما مدیریت واحد برای حریمها وجود ندارد و نتیجه این میشود که در مورد حریم رودخانهها چندین سازمان از جمله وزارت نیرو، وزارت مسکن و شهرسازی، سازمان محیط زیست و ... مسئولیت دارند که همین امر مشکلاتی را به وجود آورده است.
به گفته مرتضی طلایی نایب رییس شورای شهر تهران، حریم تهران مانند یک بچه یتیم است که هرکسی به آن ابراز محبت میکند؛ اما یتیم همیشه یتیم است.
وی با بیان اینکه باید مدیریت یکپارچه برای حریم تهران ایجاد شود، میگوید: حریم تهران باید متولی پیدا کند تا حرف اول و آخر را یک دستگاه بزند نه اینکه هردستگاهی حرف خودش را بزند.
البته رییس سازمان حفاظت محیط زیست وزارت نیرو را به عنوان متولی اصلی تعیین حریم رودخانهها و مقابله با ساخت و سازها در این محدوده معرفی میکند و میگوید: زمانی باید از سازمان محیط زیست برای برداشت شن و ماسه از کف رودخانهها مجوز میگرفتند ولی این مجوزها را لغو کردند و در حال حاضر از سازمان مجوزی نمیگیرند و دستگاههای متولی مثل وزارتخانههای نیرو و صنایع در بحث معدن و برداشت شن و ماسه باید نظارت کنند، اما متأسفانه نظارت کافی را ندارند و بستر رودخانهها تخریب میشود.
معصومه ابتکار با اشاره به اینکه خیلی اوقات حریم رودخانهها رعایت نمیشود و این حریمها مورد تصرف قرار میگیرد، ادامه میدهد: این امر میتواند باعث انحراف مسیر رودخانهها شود و رودخانه به جای اینکه مسیر طبیعی خود را طی کند آب به داخل روستا میریزد.
اما طلایی عضو شورای شهر تهران در عین حال با بیان اینکه « نمیدانم چه کسی مسئول پاسخگویی و پیامدهای ناشی از ساخت و ساز در این مناطق است؟» میافزاید: ما مشکل حریم را در مناطق 1، 2، 5 و 22 تهران داریم و باید این موضوع برطرف شود که این وظیفه وزارت کشور است تا وارد شود .
به گزارش ایسنا، ماهیت حوادث طبیعی به گونهایست که انسانها خیلی زود آن را از خاطر میبرند و خسارات و تلفات ناشی از آن را فراموش میکنند و ناخودآگاه به این موضوع که ممکن است این حوادث بار دیگر تکرار شود، کمتر میاندیشند. شاید اگر تا هفت روز پیش کسی در مورد خطر سیلاب در تهران صحبت میکرد، اعتنای چندانی به وی نمیشد، به ویژه در شرایطی که شهر از نظر تأمین آب مصرفی میرفت که با مشکل مواجه شود و صحبت از سیلاب و جلب توجه عامه مردم و حتی مدیران به این موضوع کار دشواری بود؛ همانطور که سازمان هواشناسی در مورد طوفان روز یکشنبه تهران هشدار داده بود اما شهروندان تهرانی آن را جدی نگرفتند.
واقعیت این است که خطری به نام سیلاب در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ کشور وجود دارد چرا که سیلاب جزء طبیعت است و این شهرها هستند که در دامنه کوهها که به طور طبیعی سیل خیز هستند شکل گرفتهاند و بعضأ تا بخشی از کوهپایهها گسترش یافتهاند .
طبق آماری که سازمان ملل متحد ارائه کرده است در میان حوادث طبیعی سیل و توفان ، بیشترین تلفات و خسارات را به جوامع بشری وارد آوردهاند ؛ به گونه ای که تنها در یک دهه گذشته میزان خسارات ناشی از سیل و توفان بالغ بر 21 هزار میلیارد دلار در مقابل 18 هزار میلیارد دلار خسارات ناشی از زمین لرزه بوده است.
افزون بر این 520 میلیون نفر در جهان در مناطقی زندگی میکنند که تحت تأثیر سیل هستند و سالانه بیش از 25 هزار نفر در جهان بر اثر وقوع سیل از بین می روند . در ایران نیز سالانه به طور متوسط 500 نفر جان خود را در اثر وقوع سیل از دست میدهند و در سالهای گذشته حدود 70 درصد اعتبارات سالانه طرح کاهش اثرات حوادث طبیعی و ستاد حوادث غیر مترقبه صرف جبران خسارات ناشی از سیل شده است.
متأسفانه روند طبیعی توسعه در کشورهایی نظیر ایران باعث تخریب محیط زیست و منابع طبیعی شده است و به همین دلیل خطرپذیری در مقابل سیل همچنان افزایش مییابد . رشد خسارات ناشی از سیل در کشور در پنج دهه گذشته موید این مطلب است.
آنچه در دهههای گذشته بر تفکر مهندسی حاکم بوده است، بحث "کنترل سیلاب و مهارسیل"با بهرهگیری از سازههای مختلف است. در شهر تهران نیز به ویژه پس از «سیلاب تجریش» از همین تفکر بهره گرفته شد و کیلومترها کانال سنگی و بتونی و تونلهای زمیرزمینی احداث شد تا آبهای سطحی را از رود دره های شمال شهر به جنوب انتقال دهد. سرمایههای هنگفتی صرف احداث این کانالها و تونلها شد بدون توجه به اینکه این آبها میتواند فرصتی برای شهر باشد . ورود فاضلابها به این کانالها و بحث توسعه ساخت و سازهای قانونی و غیرقانونی در حریم این رود درهها، این رودخانهها را به تهدیدی نه تنها در شرایط سیلاب بلکه در شرایط عادی بدل کردند.
البته عمق فاجعه زمانی افزایش مییابد که به علت کمبود منابع آب آشامیدنی و فضای سبز ، بیش از ظرفیت سفره آبهای زیرزمینی بهرهبرداری از چاهها در دستور کار قرار گرفت و سطح آبهای زیرزمینی شروع به پایینرفتن کرد که نتیجه آن نشست زمین در محدوده وسیعی از دشت تهران و کاهش کیفیت آب آشامیدنی مصرفی کلانشهر تهران شد که زمانی شهرت جهانی داشت .
از سوی دیگر غلامحسین آرام معاون عمرانی فرماندار تهران درخصوص برخی انتقادها در مورد عدم مقابله فرمانداری با ساخت و سازهای غیر مجاز در حریم رودخانه کن به ایسنا میگوید: در حریم و بستر رودخانه کن تخلفاتی از سالیان گذشته وجود داشته است که از زمان ورود به موضوع پروندهها را ساماندهی کردیم و برخی به کمیسیون ماده 100 و کمیسیون ماده 99 ارجاع شد تا تعیین تکلیف شود که رای بر تثبیت و یا تخریب داده شود.
به گفته وی، مسئول حریم رودخانهها «آب منطقهای استان تهران» است و حفاظت از حریم رودخانهها بر عهده آنهاست؛ بر این اساس باید جلوی ساخت و ساز غیرمجاز در حریم و بستر رودخانه را بگیرند. در این راستا جهاد کشاورزی تعداد زیادی از این ساخت و سازها را در مرحله آغاز متوقف کرده و برای تعدادی که در گذشته ساخته شده با تکمیل پروندهها حکم تخریب گرفته است.
سال گذشته حدود 50 مورد تخریب در حریم و بستر این رودخانه انجام شد، برای سال جاری نیز دستگاههای متولی از جمله آب منطقهای، منابع طبیعی و شهرداری تهران حکم تخریب ساخت و سازهای غیر مجاز را طی روزهای آینده اجرایی میکنند.
معاون عمرانی فرماندار تهران هم تجاوز به حریم و بستر رودخانه کن را یکی از دلایل موثر سیل اخیر این رودخانه عنوان میکند و میگوید: رخداد بلایای طبیعی رودخانهها ناشی از ساخت و ساز های غیرمجاز است . باید همه دقت داشته باشیم که چنین برخوردی با طبیعت همراه با عکسالعمل از سوی طبیعت خواهد بود. در استان تهران دو منطقه "پل خون کلا" در مسیر رودخانه کرج و "سعیدآباد" در مسیر رودخانه جاجرود بیشترین آلودگیها را داشتهاند و این در حالی است که ماده دوم قانون توزیع عادلانه آب تاکید میکند که احداث هرگونه اعیانی، حفاری و دخل و تصرف در بستر و حریم رودخانه و نهرهای طبیعی ممنوع است و در صورت مشاهده تخلف باید نسبت به تخریب آن اقدام شود.
بحث نیاز تهران به این رود درهها به عنوان "مجاری زندگی" و لزوم آزادسازی حریم رودخانهها و احیای دوباره آنها باید در کمترین زمان ممکن محقق شود . البته در این راستا همکاری وزارت نیرو، شهرداری تهران، وزارت مسکن و شهرسازی و سازمان حفاظت محیط زیست و حتی قوای قضائیه و مقننه از اهمیت ویژهای برخوردار است.
رییس سازمان حفاظت محیط زیست با بیان اینکه گاهی پلهایی روی رودخانهها زده شده و یا نخالههایی داخل رودخانه ریخته میشود که صد در صد تخلف است، میگوید: در این شرایط وظیفه برخورد با این متخلفین برعهده منابع طبیعی، وزارت کشور و فرمانداران، وزارت نیرو و سازمان محیط زیست است؛ اما مهمتر از همه اینها مردم هستند که آنها باید یاد بگیرند رودخانه حریمی دارد و برداشت بیرویه شن و ماسه، ریختن نخاله و زباله و ساخت و ساز غیرمجاز داخل این حریم عوارض و آثار بسیار سوئی دارد که هم باید جرم تلقی شود و هم باید جرایم سنگینی برای این افراد تعیین شود.
پویش
کودکانی که در خانواده قربانی کودکآزاری میشوند
روزنامه اعتماد در 17خرداد 93 از مرگ مغزی کودکی 2.5 ساله به نام اشکان در سیرجان خبر میدهد. کودکی که بنا بر شواهد در عمر کوتاه خود بارها مورد شکنجه قرار میگیرد و در نهایت با داشتن 40 جای زخم، آثار سوختگی، کبودی و گازگرفتگی به وسیله انسان، زندگی مشقت بار خود را ترک میگوید. مرگ این کودک بر اساس اظهارات به دلیل شرایط نابسامان خانواده و اعتیاد پدر بوده است. اگرچه برخی نیز مسبب این آزارها را دوست پدر اشکان اعلام کردهاند که کودک مدتی به دلیل اختلافات خانوادگی نزد او زندگی میکرده است.
چندی بعد در شهریورماه همان سال بنابر اعلام مشرق نیوز، شهروندان شهرستان شوشتر دختربچه هشتسالهای را در یک پارک شناسایی میکنند که برای مدتی زیاد هر روز صبح زود تا آخر شب در پارک میمانده و آثار سوختگی شدید روی بدن وی مشخص بوده است. ظاهر امر نشان از این موضوع دارد که کودک توسط پدر ومادرش از خانه رانده شده است، ستایش علت این موضوع را اعتیاد پدر و مادر خود عنوان میکند.
ستایش در این باره گفته بود: «پدرم من و خواهر کوچکترم را کتک میزند. او مرا با شیلنگ میزند و مجبورم هر روز از صبح تا شب به پارک بیایم»
8 هزار و 644 تماس مرتبط با کودکآزاری در سال 93
اما در سال 94 نیز ردپای کودکآزاری در کشور دیده میشود به صورتی که در خردادماه روزنامه شرق از کودکآزاری دیگری در پایتخت خبر میدهد. این بار قربانی، کودکی 5 سال و نیمه است که بهدلیل شکستگیهای متعدد در نواحی مختلف دستهایش و همچنین سوختگی پاها و دستها، تحت درمان قرار میگیرد. این کودک در مصاحبه با کارشناسان پزشکی قانونی میگوید؛ از سوی برخی اقوامش، آزار جنسی نیز دیده است. تنپیمایی از این کودک نشان میدهد که قسمتی از کمر و پشت ران یکی از پاهایش سوخته است، ضمن اینکه آثار سوختگی با سیگار هم روی یکی از دستان کودک وجود دارد، بنابراین پزشکان از متخصصان پزشکیِ قانونی هم درخواست کمک میکنند. آنها بعد از بررسی وضعیت کودک ضمن تأیید اینکه به پسربچه آزار جسمی رسیده و کودکآزاری اتفاق افتاده است، به مسئله دیگری نیز درباره او پی می برند، آنها در مصاحبه با کودک متوجه میشوند، او توسط چند نفر از پسران فامیل آزار جنسی هم دیده است. به گفته این کودک شکنجه بدنی او توسط پدر صورت گرفته است.
چندی بعد در روزنامه قانون گزارشی از تجاوز گروهی 6 مرد معتاد به دختربچهای 11 ساله منتشر میشود. شاهدان ماجرا افرادی هستند که در جریان بازدید از یک پل واقع در یکی از بزرگراه های پایتخت با آن مواجه میشوند.
متاسفانه ماجرای کودکآزاری در جامعه به حدی است که رئیس مرکز اورژانس اجتماعی کشور در ابتدای سال جاری در گفتگو با ایلنا، درباره آمار کودک آزاریهای اطلاع داده شده به خط ۱۲۳ اورژانس اجتماعی کشور در سال ۹۳ میگوید؛ 8 هزار و ۶۶۴ تماس، از میان تماسهای برقرار شده با این مرکز مرتبط با موضوع کودک آزاری بوده است.
تنبیه بدنی متعارف توسط والدین جرم نیست/ حد متعارف تعریف شود
اینکه چرا برخی از موارد کودک آزاری جسمی در خانواده و توسط والدین صورت میگیرد، مشخص نیست. اما شاید بتوان گفت؛ یکی از علل این ماجرا ضعف در قوانین باشد. چنانکه منصور مقاره عابد عضو مرجع ملی حقوق کودک اواخر سال گذشته در این باره گفته بود: براساس ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ و ماده ۱۱۷۹ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۴ موارد تنبیه بدنی و آزار کودک توسط والدین از موارد جرم مستثنی شده و قابل مجازات نیست.
مقارهعابد با بیان اینکه تنبیه بدنی به وسیله افرادی به غیر از والدین از جمله مسئولان آموزش و مربیان از مواردی است که در قانون، کودک آزاری تلقی شده و پیگیری و مجازات آن به شاکی خصوصی نیاز ندارد. وی براین نکته تاکید کرده بود که به طور کلی در قوانین خصوصا ماده ۱۱۷۹ قانون مدنی ابوین حق تنبیه طفل خود را دارند، ولی به استناد این ماده نمیتوانند؛ طفل خود را خارج از حدود تادیب، تنبیه کنند.
این فعال حقوق کودک در ادامه گفته بود که باید حد متعارف تعریف شده و مشخص شود، چه میزان از تنبیه بدنی کودک متعارف تلقی میشود، به طور مثال آیا شکستن دست و پای کودک نیز حد متعارف است یا سیلی زدن به او؟ همچنین باید مشخص شود که آیا حد متعارف تابع عرف، عادت، فرهنگ بومی و قومی بوده یا بر اساس جغرافیای سکونت متغیر است؟
هادی شریعتی فعال حقوق کودک و حقوقدان نیز با اشاره به قانون 9 مادهای حمایت از حقوق اطفال و نوجوانان مصوب 1381 میگوید: این قانون در زمان تصویب، قانون مترقیانهای بود، اما عملا در اجرا نمیتوانست کار زیادی انجام دهد، چرا که این قانون بیشتر بر موضوع کودک آزاری تاکید داشت و بر اساس آن قرار بود کودکآزاری جرمی عمومی باشد و هرکس بتواند نسبت به این پدیده به دادگاه شکایت کند، اما دچار تحولاتی شد و پدر از این موضوع استثنا شد درحالی که بیشتر کودکآزاریها در خانه و بیشتر توسط پدر صورت میگرفت که این موضوع دست فعالان حقوق کودک و وکلای فعال دراین حوزه را بست.
به نظر میرسد؛ سخنان مقارهعابد و شریعتی در این باره باید زنگ خطری برای قانونگذار باشد تا با پیشبینی قوانین پیشگیرانه، از کودکآزاری در محیط خانواده و توسط والدین جلوگیری شود.
دانشآموزان در برخی مدارس قربانی خشونت میشوند
همچنان کودکآزاری در ایران قربانی میگیرد، ولی حالا دیگر مسببین این آزارها والدین یا معتادان خیابانی نیستند، بلکه مصادیقی از کودکآزاری یا عدم احترام به حقوق کودک به مدارس راه یافته است. چنانکه پایگاه تحلیلی انتخاب در خرداد 93 از آزار واذیت جنسی دانشآموزان 2 مدرسه توسط معاونین این مدارس آنهم به فاصله یکماه خبر میدهد. موضوعی که حمیدرضا کفاش معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش آن را مورد تایید قرار میدهد و میگوید در ایران نمیتوان مسائل مربوط به امور جنسی را در کتابها آورد یا مستقیم به دانشآموزان آموزش داد، بلکه باید فکری به حال آموزش خانوادههای دانشآموزان کرد.
در اسفند ماه همانسال نیز خبرگزاری ایسنا از ضرب و شتم یک دانشآموز 12 ساله اهل کرج توسط معلم خود خبر میدهد که درنهایت منجر به شکسته شدن بینی وی می شود و بنابراین گزارش تنها واکنش مسئولان مدرسه آن بوده که از کودک میخواهند که حقیقت را از والدین خود پنهان کرده و به آنها بگوید که در حین بازی به زمین خورده است!
برخی کودکان با معضلی به نام فقدان هویت مواجهاند
اما مشکلات و ضعفهای موجود در حوزه حمایت از حقوق کودک به آزارهای جسمی و جنسی ختم نمیشود، بلکه برخی از کودکان ما با معضلی به نام فقدان هویت مواجهاند، موضوعی که بر هیچیک از فعالان و مسئولان حوزه کودکان پوشیده نیست، اما تا به حال اقدام چشمگیری نیز در خصوص آن انجام نشده است. افراد فاقد شناسنامه از بسیاری حقوق اجتماعی و حتی اقتصادی محرومند و این مساله وقتی دردناکتر میشود که کودکی به هر دلیل با چنین معضل بزرگی دست به گریبان شود. چنین کودکانی حتی برای تحصیل خود نیز با مشکل مواجه هستند.
رئیس گروه مطالعات و برنامهریزی امور آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی در دی ماه سال گذشته در گفتوگو با ایلنا درباره وضعیت تحصیلی کودکان کار گفته بود: سال گذشته ۵ هزار نفر از این کودکان به مراکز سازمان بهزیستی مراجعه کردهاند که ۴ / ۰ درصد از این تعداد زیر سن مدرسه بوده، حدود ۳۰ درصد ترک تحصیل کرده و حدود ۲۰ درصد از این کودکان نیز با وجود قرار داشتن در سن تحصیل بیسواد و مابقی دانشآموز هستند
نداشتن شناسنامه مهمترین عامل بازماندن از تحصیل
فرانک ایمانی با تاکید بر نداشتن شناسنامه به عنوان مهمترین عامل بازماندن از تحصیل در میان کودکان کار و خیابان تصریح کرده بود: کودکان کار در این زمینه تبدیل به توپ فوتبال شدهاند؛ بدین معنی که سازمان ثبت احوال، بهزیستی را مسئول احراز هویت این کودکان میداند، در حالی که این کار از وظایف سازمان بهزیستی نیست.
وی همچنین بر ضرورت وجود ساز و کارهای منعطف در آموزش و پرورش برای حضور این کودکان در مدارس تاکید و گفته بود: این کودکان به دلیل شرایط خاص زندگی خود نمیتوانند، مانند سایر دانشآموزان در مدارس حاضر شوند به عنوان مثال گاهی کودک نمیتواند تمامی روزهای هفته در مدرسه حضور یابد و به همین دلیل برای ادامه تحصیل با مشکل مواجه میشود.
بهمن ماه سال گذشته معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش درباره وضعیت دانشآموزان فاقد شناسنامه در گفتوگو با ایلنا گفته بود: در آموزش و پرورش منعی برای ورود دانشآموزان فاقد اوراق هویت به مدارس نداریم، اما تا زمانی که مساله صدور کارنامه و گواهینامه تحصیلی مطرح نباشد.
محمد دیمهور تاکید کرده بود که این گروه از دانش آموزان در مدارس ثبتنام شده و موظف هستند، تا پایان سال تحصیلی تکلیف شناسنامه و اوراق هویتی خود را مشخص کرده و با مراجعه به مراجع قانونی مدارک خود را دریافت کنند، چرا که از نظر قوانین و مقررات مدارس مکلف هستند؛ کارنامه و گواهیهای تحصیلی را به استناد شناسنامه و اوراق هویتی دانشآموزان صادر کنند.
وی گفته بود: اگر این افراد نتوانند اوراق هویتی خود را به مدارس ارائه دهند، برایشان کارنامه صادر نشده و به طور طبیعی بدون در دست داشتن شناسنامه نمیتوانند؛ در پایه بالاتر ثبت نام کنند.
این سخنان دیمهور در حالی است که بسیاری از کودکان فاقد شناسنامه در شرایطی قرار ندارند که بتوانند به راحتی اوراق هویت خود را تهیه و به مدارس ارائه دهند. نمیتوان از کودکی که خود و خانوادهاش با انواع مشکلات معیشتی روبه رو هستند، انتظار داشت در زمانی کوتاه بتوانند نسبت به تهیه این اوراق اقدام کند. بنابراین در این زمینه نیز باید تدابیر و قوانینی وجود داشته باشد که به این کودکان در جهت به دست آوردن هویتشان کمک کند.
ازدواج زودرس کودکان از مصادیق کودکآزاری نیست
زمانی که صحبت از کودک آزاری به میان میآید؛ ازدواج زودرس کودکان نیز به ذهن متبادر میشود، پدیدهای که گرچه امروزه نسبت به گذشته کاهش یافته است، اما حتی همین مقدار نیز برای ایجاد نگرانی در جامعه و به ویژه در میان فعالان حقوق کودک کافی است. هرچند که قانونگذار ازدواج زودرس کودکان را از مصادیق کودکآزاری تلقی نکرده است.
سایت الف در 13تیرماه سال جاری از قتل دخترکی 14 ساله توسط همسر 24 سالهاش به دلیل اختلافات موجود خبر داد. دخترکی که به جای رفتن به مدرسه همچون دیگر همسن وسالانش به بستر همسر میرود و در همان بستر و در خواب توسط وی خفه میشود. مرگی که به خودی خود دردناک است و وقتی پای کودکی به میان میآید؛ قطعا دردناکتر نیز میشود.
امروز بسیاری از فعالان حقوق کودک ضمن ابراز خرسندی از بالارفتن سن ازدواج کودکان در قوانین از 9 سال به 13 سال اظهار امیدواری میکنند که این قانون نیز تغییر کرده و باز هم سنی بالاتر و مطابق تعریف سن کودکی یعنی 18 سال تمام برای ازدواج کودکان تعریف شود. چرا که این سن نه تنها در کنوانسیون حقوق کودک که کشور ما نیز آن را پذیرفته است به عنوان سن کودکی در نظر گرفته شده، بلکه در لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان نیز به رسمیت شناخته شده است، لایحهای که به دلیل تطابق زیاد آن با کنوانسیون جهانی حقوق کودک چشم بسیاری از فعالان حوزه کودک را امیدوارانه به خود دوخته است.
قوانین حوزه کودک چندان تاثیرگذار نبوده است
شاید به دلیل همین مصائب و وقایع تاسفانگیز است که بهشید ارفعنیا در گفتوگو با خبرنگار ایلنا میگوید: قوانین موجود تا به حال تاثیر چندانی بر احقاق حقوق کودکان نداشته است، اما با تصویب لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان امیدواریم این تاثیرگذاری بیشتر شود.
وی میافزاید: در سال 1381 قانون اطفال و نوجوانان در کشور تصویب شد که دارای 9 ماده بود و دلیل تصویب عجولانه آن نیز فراوانی کودکآزاری در کشور و در میان خانوادهها بود تا قانونی وجود داشته باشد؛ افراد کودکآزار را مجازات کرده و بترساند که در حقیقت این 9 ماده پاسخگوی مسائل حوزه کودک نبود، اما در لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان که بیش از 70 ماده دارد؛ همه موارد ضروری پیش بینی شده و برای مسائلی که نیاز به جرم انگاری داشت، جرمانگاری صورت گرفته و تمامی مواردی که در قانون قبلی بدون تعریف و توضیح مانده بود در قانون جدید تعریف شده است. مثلا اعمالی که کودک را مورد آزار قرار میدهند یا شخصیت وی را زیر سوال میبرند همگی در این قانون مشخص شده است.
این وکیل دادگستری میافزاید: همچنین در این لایحه نهادهای مختلف موظف به گزارش مشاهدات خود در زمینه کودکآزاری شدهاند که قبلا در قوانین ما چنین موضوعی وجود نداشت.
هادی شریعتی فعال حوزه کودک و حقوقدان نیز درباره تاثیر قوانین بر رفع مشکلات حوزه کودک میگوید: نمیتوان گفت؛ تلاشهایی که تا به امروز در حوزه حقوق کودک صورت گرفته بیتاثیر بوده است، اما من فکر میکنم؛ بیشترین مشکل مربوط به بخش اجرای قوانین موجود است.
توجه خاص لایحه حمایت از حقوق کودکان به جرایم علیه کودکان
وی میافزاید: البته لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان به قربانی جرم نگاه کرده و به خود کودک و جرایمی که علیه وی واقع میشود؛ بسیار توجه کرده است، لذا نمیتوانیم دستاوردهای این قوانین را نادیده بگیریم، دستاوردهایی که تقریبا با تلاش سازمانهای مردم نهاد و فعال حقوق کود ک به وجود آمده است.
شریعتی ادامه میدهد: هنوز دغدغههای اساسی در حوزه کودک وجود دارد، زیرا در حالی که قوانین زیادی در این حوزه داریم؛ اما مشاهده میکنیم که هنوز برخی از کودکان فاقد شناسنامه هستند و زمان مراجعه هم مشاهده میکنیم به دلیل نواقصی که چندان هم جدی نیستند، برای این کودکان شناسنامه صادر نمیشود.
تا احقاق حقوق کودکان راه زیادی داریم
این حقوقدان با اشاره به مشکلات موجود در حوزه آموزش بیان میکند: با توجه به اهمیت آموزش کودکان تنها یک مدرسه به صورت پایلوت برای آموزش کودکان فاقد شناسنامه، کودکان مهاجر و کودکان کار در منطقه دروازه غار تهران تاسیس شد که متاسفانه تا جایی که من اطلاع دارم؛ کارنامهای که این مدرسه به آنان میدهد، فاقد مهر و به صورت صوری است.
وی با تاکید براینکه هنوز راه زیادی در احقاق حقوق کودکان داریم، بخصوص در اجرای قوانین و نه در تصویب و وضع قوانین میگوید: تلاش بود این کودکان به مدارس عادی رفته و از سایر دانشآموزان جدانشوند، چرا که جدا شدن این کودکان از سایر همسنو سالان نوعی نقض حقوق کودک بوده و آسیبزا است.
این فعال حقوق کودک میافزاید: قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب 1381 که برای وضع آن تلاش زیادی صورت گرفته است، در زمینه اجرا با مشکل جدی روبه رو است در موضوعاتی همچون کودکآزاری، آموزش، شناسنامهها و حق کودکان بر داشتن هویت و آموزش اجرا نمیشوند.
ضرورت وجود قانونی جامع در خصوص کودکان
این حقوقدان با بیان اینکه لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان نیز نواقصی دارد و شاید آن قانون آرمانی نباشد، اما به هر حال قانونی جامع است و فعالان حقوق کودک نیز درباره آن اظهارنظر کردهاند، ادامه می دهد: اگر تغییرات ضروری در این لایحه لحاظ شود، میتواند؛ تاثیرگذار باشد و امیدوارم؛ این قانون نیز در اجرا دچار مشکل نشود، زیرا کنوانسیون حقوق کودک به عنوان اصلیترین سند در این زمینه را پذیرفتهایم اما هنوز در بندهای اولیه آن همچون سن کودکی، عدالت، حق آموزش و.. دچار مشکل هستیم. موضوع عدالت بسیار مهم است که باید یکسان برای تمامی کودکان از هر قشر و شهری اجرا شود نه اینکه تنها وجودی نمایشی داشته باشد و طبقهای خاص را پوشش دهد.
البته به نظر میرسد؛ تنها جامعیت قوانین در این حوزه تاثیرگذار نبوده و برای حمایت از کودکان علاوه بر وضع و اجرای قدرتمندانه قوانین بازدارنده و مجازاتکننده باید به فرهنگسازی در این خصوص پرداخته شود و نوع نگاه به کودک را در جامعه تغییر داده و رویهای اعتدالگرایانه را نسبت به رفتار با کودک ترویج داد. نگاهی که در آن نه به کودک به عنوان حاکمی مطلق نگاه شود که در پی آن هرگونه سعی برای آموزش وی نوعی توهین به او تلقی گردد و نه به عنوان ملک والدین یا سرپرست که براساس آن انجام هر رفتاری نسبت به کودک یا هرگونه تصمیمگیری برای وی صحیح در نظر گرفته شود.
گزارش: شادی مکی، ایلنا/
تأمل برانگیز است که رئیس ستاد بحران در برنامه زنده تلویزیونی بدون هیچ شرمساری می گوید که "همه دستگاه های مربوطه کارشان را به خوبی انجام دادند!" و این در حالی است که در همان برنامه، یکی از گرفتار شدگان در سیل گفت که تا 8 ساعت، کسی به دادشان نرسید!